×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

همای سعادت

بیایم در حریم الهی حرمت شکنی نکنیم

× عشق یعنی خداشناسی خود شناسی حق شناسی از وفاپاکی و صدق و صفا language=java src=http://ir2khali.persiangig.com/java/motarjem36zaban/ div style=display:none;a href=http://www.hoob.ir حرم فلش - کد وبلاگ ثانیه شمار فلش/a/divembed src=http://noorani.persiangig.com/shomar-gheybat1.swf width=150 height=250 type=application/x-shockwave-flash wmode=transparent
×

آدرس وبلاگ من

gool.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/dost1

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

اولین زن اسیر

 
با آغاز جنگ به جبهه روي آور و با دريافت حكم مأموريت از سپاه پاسداران در كرمانشاه، رهسپار خرمشهر شد. خانم فاطمه ناهيدي پيرامون رويداد اسارت خود مي گويد:
شب نوزده مهر ماه 1359 با شهيد صادقي- معاون درماني استان هرمزگان قرار گذاشتيم، دو گروه به نوبت ، هر گروه 24 ساعت به زخميان خط مقدم جبهه خرمشهر برسيم. روز بيستم مهرماه نوبت من بود.
عراقي ها به شدت، تمام جبهه ها را مي كوبيدند. يك آموبولانس برداشتيم و راهي خط مقدم شديم.
هيچ كدام به منطقه آشنا نبوديم و نمي دانستيم كه تمام شهدا و مجروحان به دست عراقي ها افتده اند. در ساعت 9 صبح بيستم مهر ماه بود كه من همراه چهار سرباز ديگر د رخط مقدم، اسير عراقي ها شديم. اولين زن اسير دست عراقي ها بودم. همه عراقي ها براي اين پيروزي با هلهله و شادي تيرهاي هوايي شليك مي كردند. عراقي ها تصور مي كردند، يك مهره مهم از ارتش ايران را دستگير كرده اند.
بازجويي هاي مداوم، چه در پشت خط مقدم و چه در پادگان "تنومه" ادامه داشت. بعد از چند روز، سه خواهر ديگر را نيز در جاده هاي آبادان- ماهشهراسير كردند.
چند شب قبل از اينكه به بغداد منتقل شويم، براي بازجويي به سازمان امنيت عراق اعزام شدم. هر چهار نفر ما در سلول سرخ سازمان امنيت زندان "الرشيد" بغداد زنداني كردند.
نوزده ماه در زندان انفرادي با هم بوديم و هيچ گونه ارتباطي با خارج از سلول نداشتيم. سرانجام توانستيم با ضربات "مورس" كه ياد گرفته بوديم با اسراي سلول هاي همسايه ارتباط برقرار كنيم. در يكي از سلول ها چند خلبان بودند و از حق و حقوق اسرا خبر داشتند.فهميديدم كه حقوقمان تا چه حد پايمال شده است.سعي كرديم با رييس زندان و رييس سازمان امنيت در كسب حقوق اسرا ارتباط برقرار كنيم، اما موفق نشديم.
يك روز براي يك سري تغييرات ما را از سلول سرخ به سلول شماره 19 بردند. بر حسب اتفاق يك تكه سراميك شكسته كوچك پيدا كرديم و به زحمت نام و شماره تلفن و آدرسهايمان را روي ديوار سلول كنديم. ما مفقودالاثر بوديم و كار ما مي توانست ساير اسرا را كه بعدها به اين سلول مي آمدند، از حضور ما مطلع سازد و همين كار موجب شد چند نفر از برادران اسير آدرس ما را ببينند و بعد از انتقال به اردوگاه، خبر زنده بودن ما را از طريق صليب سرخ به خانواده هايمان برسانند.
با پافشاري د رگرفتن حقوق خود به عنوان اسير جنگي، رييس زندان و رييس سازمان امنيت عراق را به اعتصاب غذا تهديد كرديم و سرانجام از اول ارديبهشت ماه 1361 اعتصاب خود را آغاز كرديم. هشت روز اول فقط آب مي خورديم. اما بعد از آن دست به اعتصاب كامل زديم.
حال يكي از خواهران به شدت بد شد كه به اسرار ما به او سرم وصل كردند. رييس سازمان امنيت عراق از ما خواست ، اعتصابمان را بشكنيم. اما قبول نكرديم همه ما را به بيمارستان نظامي "الرشيد" بردند و بستري كردند.
مي خواستند به ما سرم وصل كنند اما قبول نكرديم. سرانجام به زور سرم را به ما وصل كردند. بعد از اينكه نامه هايمان را از طريق صليب سرخ براي خانواده هايمان نوشتيم، اعتصاب غذا را شكستيم.
ما را به اردوگاه"موصول" و سپس"انبار" منتقل كردند كه بيست ماه از اسارت ما در آنجا گذشت.
در اردوگاه سر همه ما را تراشيده بودند، فاشار و شكنجه بر چهره اسرا ديده مي شد. دوراني كه در آن اردوگاه داشتيم سراسر تجربه بود و آزمايش.
رژيم عراق تصميم گرفته بود، براي 22 بهمن يك سري عمليات بمب گذاري در ايران داشته باشد و براي اين كار عده اي جاسوس و خرابكار بفرستد. براي رد گم كردن ناچار عده اي از اسيرها را آزاد كردند و جاسوسان خود را به همراه اسرا به ايران فرستادند 190 نفر آزاد شدند . ما چهار نفر در ميان آنها بوديم.
يك روز مادر من به مشهد مقدس مي رود. از امام رضا(ع) معجزه اي مي خواهد كه به فاصله يك هفته از اين توسل، مرا به خانه بازگرداندند آن روز ، روز دوازدهم بهمن 1362 بود.خانم ناهيد هم اكنون مادر سه فرزند دختر و عضو هيأت علمي دانشگاه شهيد بهشتي تهران است.


 
پنجشنبه 21 بهمن 1389 - 11:49:16 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://zara.gohht.com

ارسال پيام

پنجشنبه 21 بهمن 1389   12:33:41 PM

!!!!یک زن و اسارت

چقدر دردناک است

آخرین مطالب


شب آرزوها لیله الرغائب


داستان دستان بهشتی


داستان زندگی دختر فراری


گلواژه های نـــــاب و پرمعنای زندگی


تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!


ناامید شدن آسان است ولی...


فاسقي که در شب عروسي اش عاقبت به خير شد


به نام عشق


خداحافظ همگی دوستانو بزرگوارن خوبم


بیایدی مثل گلها


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

731063 بازدید

247 بازدید امروز

307 بازدید دیروز

972 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements