حضور يک گنجشک ، روبه روي سنگر در خاک ريز توجه همه ي ما رابه خود جلب کرده بود.در زمان مشخص با بلند شدن صداي جيک جيکش از سنگر بيرون مي آمديم و به تماشاي او مي نشستيم.
بيشتر اوقات نزديکي هاي اذان ظهر مي امد و همراه با اذان پر ميکشيد و مي رفت. بچه ها تصميم گرفتند هر روز قبل از رسيدن گنجشک مقداري نان خشک شده براي او بريزند تا بخورد.عجيب بود،حالا به دفعات بيشري به همان مکان مي امد.
کم کم آمدن و رفتن اين گنجشنک به يکي از عجايب گردان ما تبديل شده بود.اما ان روز نزديکي هاي ظهر قبل از اينکه گنجشک بخواند، يکي از بچه ها به من نگاه کرد و گفت:آمدن اين گنجشک غيرعادي است!با خود فکر نکردي که چرا اين گنجشک در ساعتي مقرر و در مکاني مشخص مي نشيند و بعد مي رود.سخنانش مرا به فکر انداخت ؛ يعني ممکن است پيغامي داشته باشد؟
امروزظهر مشخص مي شود. دلم گواهي اتفاق خاصي را مي داد. آن گنجشک قبل از اذان از اسمان به روي زمين فرود آمد.دوباره با نوک خود زمين را هدف قرار داد.آهسته به او نزديک شديم.حسي عجيب ما را به طرف گنجشک مي کشاند.کاملا به او نزديک شده بوديم.هنوز مي خواند. اذان تمام شده بود.آرام پر زد و کمی دورتر بر زمین نشست . ما را نگاه می کرد. بچه ها بیایید. زمین را بکنیم. کندن ما شروع شد؛ واي خداي من ! در برابر من و بچه ها سر شهيدي که تير به جمجمه اش خورده بود، آشکار شد و لحظاتي بعد جسد به خون نشسته اش.
گنجشک آن روز روي سر ما چرخي زد و رفت و ديگر برنگشت!
گلواژه های نـــــاب و پرمعنای زندگی
تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!
فاسقي که در شب عروسي اش عاقبت به خير شد
خداحافظ همگی دوستانو بزرگوارن خوبم
728299 بازدید
249 بازدید امروز
133 بازدید دیروز
1064 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian