×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

همای سعادت

بیایم در حریم الهی حرمت شکنی نکنیم

× عشق یعنی خداشناسی خود شناسی حق شناسی از وفاپاکی و صدق و صفا language=java src=http://ir2khali.persiangig.com/java/motarjem36zaban/ div style=display:none;a href=http://www.hoob.ir حرم فلش - کد وبلاگ ثانیه شمار فلش/a/divembed src=http://noorani.persiangig.com/shomar-gheybat1.swf width=150 height=250 type=application/x-shockwave-flash wmode=transparent
×

آدرس وبلاگ من

gool.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/dost1

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

دزدی که مامور خدا شد

خدایا همیشه در رحمتت بر روی بنده هات بازه و بفکر ما بودیو هستی ما غافلیم ازت خدایا ما رو بحال خودمون وا مگذار که تو نجات بخشو بخشنده ای  
6942231-lg.jpg - image uploaded to Picamatic 
 
 
 غروب يك روز باراني زنگ تلفن به صدا در آمد زن گوشي را برداشت آن طرف

خط پرستاردخترش با ناراحتي خبر تب و لرز شديدساراي كوچكش رابهاو داد


زن تلفن را قطع كردوبا عجله به سمت پاركينگ دويد،
 ماشين را روشن كرد و  

بنزدیکترين داروخانه رفت تا داروهاي دختر كوچكش را بگيرد. وقتي از داروخانه

بيرون آمد متوجه شد که بخاطرعجله اي كه داشته كليد را داخل ماشين جا

گذاشته است زن پريشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت پرستار به

او گفت كه  حال سارا هر لحظه بدتر مي شود. او جريان كليد اتومبيل را براي

پرستارگفت پرستار به او گفت كه سعي كند با سنجاق سر در اتومبيل را باز

كند سريع سنجاق سرش را باز كرد زن نگاهي به در انداخت با ناراحتي گفت

ولي من که بلد نيستم از اين استفاده كنم هوا داشت تاريك مي شد و باران

شدت گرفته بود. زن با وجود نا اميدي زانو زد خدايا كمكم كن در همين لحظه

مردي ژوليده با لباسهاي كهنه به سويش آمدزن يك لحظه با ديدن قيافه مرد

ترسيد و با خودش گفت خداي بزرگ من از تو كمك خواستم آنوقت اين مرد   

زبان زن از ترس بند آمده بود مرد به او نزديك شد و گفت خانم مشكلي پيش

آمده؟ زن جواب داد بله دخترم خيلي مريض است و من بايد هرچه سريع تر

به خانه برسم ولي كليد را داخل ماشين جا گذاشته ام و نمي توانم باز كنم

مرد از او پرسيد كه آيا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را

به او داد و مرد در عرض چند ثانيه در اتومبيل را باز كرد زن بار ديگر زانو زد و با

صداي بلند گفت خدايا متشكرم متشكرم سپس رو به مرد كرد و گفت آقا     

شما مرد شريفي هستيد مرد سرش برگرداند و گفت نه خانم من مرد

شريفي نيستم من يك دزد اتومبيل بودم و همين امروز از زندان آزاد شده ام

خدابراي زن يك كمك فرستاده بودآن هم يك حرفه اي زن آدرس شركتش را   

 به مرد داداز اوخواست كه فرداي آن روز حتما به ديدنش برود فرداي آن روز   

وقتي مرد ژوليده وارد دفتر رئيس شركت شد فكرش را هم نمي كرد كه

 روزي به عنوان راننده مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شه مرد شکر گذار
 
این همه لطف خدا که در حقش کرده بود شد و با خدا عهدبسته که تا اخر عمرش در
 
خالقش قدم بر داره 
سه شنبه 7 دی 1389 - 9:25:05 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


شب آرزوها لیله الرغائب


داستان دستان بهشتی


داستان زندگی دختر فراری


گلواژه های نـــــاب و پرمعنای زندگی


تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!


ناامید شدن آسان است ولی...


فاسقي که در شب عروسي اش عاقبت به خير شد


به نام عشق


خداحافظ همگی دوستانو بزرگوارن خوبم


بیایدی مثل گلها


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

732164 بازدید

96 بازدید امروز

145 بازدید دیروز

984 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements