آنها پرسیدند:� آیا شوهرتان خانه است؟�
زن گفت: � نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.�
آنها گفتند: � پس ما نمی توانیم وارد شویم.�
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: � برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.�
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: � ما با هم داخل خانه نمی شویم.�
زن با تعجب پرسید: � چرا!؟� یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:� نام او ثروت
است.� و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:� نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.�
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهر گفت:� چه خوب، ثروت را دعوت
کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! � ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:� چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟�
عروس خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:� بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.�
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:� کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.�
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:� شما دیگر چرا می آیید؟�
پیرمردها با هم گفتند:� اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!