جوان خيلي آرام و متين به مرد نزديك شد و با لحني مؤدبانه گفت:
ببخشيد آقا! من ميتونم يه كم به خانوم شما نگاه كنم و لذت ببرم؟
مرد كه اصلا توقع چنين حرفي را نداشت و حسابي جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و ميان بازار و جمعيت، يقه جوان را گرفت و عصباني، طوري كه رگ گردنش بيرون زده بود، او را به ديوار كوفت و فرياد زد:
مرديكه عوضي، مگه خودت ناموس نداري... گه ميخوري تو و هفت جد آبادت، خجالت نميكشي؟
جوان امّا، خيلي آرام، بدون اينكه از رفتار و فحشهاي مرد عصبي شود و عكسالعملي نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متين ادامه داد:
خيلي عذر ميخوام فكر نميكردم اين همه عصبي و غيرتي بشين، ديدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه ميكنن و لذت ميبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم كه نامردي نكرده باشم... حالا هم يقمو ول كنين، از خيرش گذشتم.
مرد خشكش زد...
همانطور كه يقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زير چشمي زنش را برانداز كرد...
گلواژه های نـــــاب و پرمعنای زندگی
تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!
فاسقي که در شب عروسي اش عاقبت به خير شد
خداحافظ همگی دوستانو بزرگوارن خوبم
736051 بازدید
88 بازدید امروز
517 بازدید دیروز
2360 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian